سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نودهشتیا

صفحه خانگی پارسی یار درباره

رمان تو آفتاب منی نودهشتیا

رمان: تو آفتاب منی

نویسنده: سوزان طاهری


خلاصه: زندگی دختری به نام آرشیدا، شیطون و مهربون و ساده!
سام، پسر عموش هستش که در حالی که عاشقشه، بهش آسیب می رسونه.
دایان، وارد زندگیش میشه؛ ولی آیا میتونه دل آرشیدا رو نرم کنه؟ یا آرشیدا تسلیم سام میشه؟

 

بخشی از رمان:

چه هوایی، چه طلوعی، جانم!
باید امروز حواسم باشد
که اگر قاصدکی را دیدم
آرزوهایم را
بدهم تا برساند به خدا
به خدایی که خودم می‌دانم
نه خدایی که برایم از خشم
نه خدایی که برایم از قهر
نه خدایی که برایم ز غضب
ساخته‌اند
به خدایی که خودم می‌دانم
به خدایی که دلش پروانه‌ است
و به مرغان مهاجر
هر سال راه را می‌گوید
و به باران گفته است
باغ‌ها تشنه شدند
و حواسش حتی
به دل نازک شب بو هم هست
که مبادا که ترکی بردارد
به خدایی که خودم می‌دانم
چه خدایی، جانم! *¹

همونطور که شعر می خوندم، بین گل های آفتاب گردون، دور خودم میچرخیدم. خورشید، گرماش رو سخاوتمندانه پخش کرده بود و من هم با تمام وجود، داشتم لذت می بردم.


مطالعه‌ی رمان تو آفتاب منی