رمان دژخیم | Nilufar.r کاربر انجمن نودوهشتیا
به نام خدا
نام رمان:
دژخیم
نویسنده:
_Nilufar_r کاربر انجمن نودوهشتیا
ژانر:
هیجانی، ترسناک، اجتماعی، عاشقانه
خلاصه:
سیاوش، پسر تخس و پر شور و شر بهنام بزرگنیا، یکی از رجال و بزرگان مملکت، به طور اتفاقی با دختری با مذهب یهود، به نام ماریا روبهرو میشود و برخلاف اینکه هرروز تلاش میکند به او نزدیک شود، هربار ناکام و مغلوب، وادار به عقبگرد میشود.
قرعه میچرخد و درست وقتی که ماریا در راستای تغییر عقایدش قدم برمیدارد، با یک لغزش کوچک در لتیان، با پیامکهایی تهدید میشود که فرستنده برایش واضح نیست و همین، باعث ارتباط دوبارهی او با سیاوش است.
به مرور، ابر وحشت روی زندگیاش سایه میاندازد و فقط با یک لحظه غفلت، در دام سیاهیها میافتد و همین کافی است برای ورودش به گروه دژخیم؛ که مثل یک بختک تمام دنیایش را رو به ویرانی میبرد.
زمان پارتگذاری: یکشنبه و سهشنبه
مقدمه:
باران آمده بود
خیس بود
چشمانم نه
زمین!
سرد شده بود
دلم نه
هوا
میلرزید
دستانم نه
برگها در باد
ترسیدم
از حرفهایش نه
از رعد و برق
لمس کردم
دستانش را نه
تنهایی را
باران گرفت
خیس شد
معلوم نبود چشمانم
یا زمین!
بخشی از رمان:
بین ترافیک سنگین مانده بود و سرش را با ریتم آهنگ راک اند رولی که از سیستم پخش میشد، تکان میداد که با احساس تکان شدید ماشین کمی رو به جلو رفت و نگاهش را به آینه بغل دوخت.
پرشیای قرمز صفحه دودی، از پشتسر به ماشینش زده بود و چراغ راهنمای فعالش هم به همین دلیل بود. پوفی کشید و پخش را خاموش کرد.
یقهی پیراهنش را مرتب کرد و آستینهای بالازدهاش را بالاتر کشید و از ماشین پیاده شد.
همزمان، دختر جوانی از پرشیا پیاده شد و قبل از اینکه به سیاوش مهلت حرف زدن بدهد گفت:
- چه وضع رانندگی هستش آقای محترم؟ نگاه کن، نگاه کن! ببین چی به سر عروسکم آوردی، د وقتی بلد نیستی واسه چی میشینی پشت همچین ماشینی که افتضاح به بار بیاری؟