سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نودهشتیا

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دانلود رمان پلیس های شیطون پسرهای معروف نودهشتیا

دانلود رمان پلیس های شیطون پسرهای معروف نودهشتیا

دانلود رمان پلیس های شیطون پسرهای معروف نودهشتیا

رمان پلیسی

خلاصه: یه ماموریت خیلی مهم که باعث می‌شه چند تا پلیس شیطون، با پسرهای معروف آشنا بشن! سختی های زیادی در پی خواهند داشت‌، اما وجود عشق هر سختی را راحت می‌کند…

 

مقدمه:
اگه دوسش داری،
حتی اگه ازت مایل‌ها دورتره،
حتی اگه مدت‌هاست رفته و به نظر تو فراموشت کرده،
یه بار برگرد!
غرورت رو کنار بذار و این بار برای به دست آوردنش تلاش کن!
براش بجنگ؛ از کجا معلوم شاید تقدیر اون رو برای تو کنارگذاشته!؟
به جای دل بستن به آدم های جدید،
کسی رو که واقعا دوست داری، به دستش بیار!
قوی‌ترین
و محکم‌ترین آدم ها، کسایی هستن که خودشون حال خودشون رو خوب می‌کنن!
از تنهاییتون نترسید!
ازش لذت ببرید!

پیشنهاد ما
رمان غوغای نوش | هانی پری کاربر انجمن نودهشتیا
رمان سقوط صورتی (جلد یک) | «Ara» کاربر انجمن نودهشتیا

برشی از متن رمان

آتاناز

کلافه تر از قبل به کاغذ رو به روم خیره شدم اما هیچی به ذهنم نرسید.
سرم رو روی میز گزاشتم تا درد سرم کمی بهتر بشه که طبق معمول رونا عین گاو سرش رو انداخت و اومد داخل اتاق.

نگاهی به رونا انداختم، یه لبخند ژکوند زد.
سوالی نگاهش کردم که گفت:
_ سلام آتا جونم! بچه ها توی حیاط نشستن.

از جام بلند شدم و به رونا گفتم:
_ رونا بیرون باش، من آماده بشم بیام.

رونا سری تکون داد وبیرون رفت.
برگه هارو جمع کردم، دستی به لباس هام کشیدم و مرتبشون کردم.
از اتاق بیرون اومدم و به سمت باغ رفتم.‌ همه ی بچه ها جمع شده بودن،

لبخندی زدم و میون بچه ها جا گرفتم.
_ باز که شما ها خونه ما چتر شدین.
آرش، پسر عموم محکم  زد توی سرم و
گفت:
_ تو خونه ما چتر می شی، مگه من و رونا چیزی بهت‌ می گیم؟!

رونا با خنده گفت:
_ ایول داداش خوب حالش رو گرفتی!
آرتان گوش آرش رو گرفت و گفت:

_ با خواهر‌ من کاری نداشته باش وگرنه با من طرفی!

زبونم رو برای آرش در آوردم که چشم غره رفت. رونا گیتار آرش رو گرفت سمت من و گفت:
_ بخون.

دستم رو روی سیم های گیتار کشیدم که آرش گفت:
_ بچه، وسیله بازی نیست!
چشم غره ای به آرش رفتم و برای کم کردن روی آرش، شروع به خوندن کردم.


دانلود