سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نودهشتیا

صفحه خانگی پارسی یار درباره

رمان تلالو ماه نودهشتیا

fbba_nqiq_negar_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1

 

نام رمان: تلألو ماه

نویسنده: نرگس شریف

 

خلاصه:  زندگی آدمیان همچو عروسکی خیمه شب بازی در دست تقدیر به رقص درمی‌آیند. برخی اوقات سازِ به صدا درآمده به دل فرد نمی‌شیند. به راستی کسی از فردای خود آگاهی کامل دارد؟ ساز که با ریتم تندتری نواخته می‌شود، زندگی آدمی به یکباره به هم می‌ریزد. ریسمان‌های تعیش‌اش طوری درهم گره می‌خورند که در روز روشن توسط افرادی ربوده می‌شود؛ شاید نجاتی در پس این ربوده شدن ظهور کند، لیکن آدمی چه می‌داند که برخی نجات‌ها درواقع همان هوای نفسی‌ست که تلألو زندگانی‌اش را به سادگیِ خاموش کردن شعله? شمعی کوچک، به ظلمت ماهِ در آسمان مبدل می‌کند! به راستی عروسک گردان تقدیرش چه کسی‌ست!؟

ژانر: جنایی، پلیسی، معمایی، عاشقانه

مقدمه:

زندگی‌اش دستخوش بازیِ تقدیر شده است. ابرهای سیه، همچو گلوله‌هایی که روزی بر سرش آوار شده بودند، آسمان زندگی‌اش را احاطه کرده‌اند و رنگ تعیشش را به ظلمت ماهِ در آسمان مبدل کرده اند.

آری، او هم ماه است؛ لیکن عامل تلألو‌، خورشید زندگانی‌اش را ندارد. دشمن شناخته شد میان پرتو‌های خورشید.

سردرگم شد، حبس شد، جنون را رصد کرد و در پایان، دیده گشود و رؤیت کرد بازگشت خورشیدش را که چگونه روشنایی خرجش می‌کند و مبدلش می‌کند به... تلألو ماه!

*******

بخشی از رمان:

صدای امواج خروشان دریا، در گوش هایش طنین انداخت و بوی چوب و خاک مرطوب بینیش را نوازش داد. سعی کرد پلک های سنگینش را از هم فاصله دهد تا بتواند چیزی از اطرافش ببیند و درک کند.

سرش به قدری تیر می‌کشید که علاقی شدیدی به کوبیدنش به یک شئ سخت داشت تا بلکه دردش تسکین یابد. 

هنگامی که چاکی میان پلک‌هایش ایجاد شد و نور خورشیدِ در آستانه غروب، پرده‌ای جلوی چشمانش گسترداند، قادر شد اشیای اطرافش را نظاره کند.

کلبه ای چوبی با پنکه سقفی کوچکی که درست بالا سرش وجود داشت، پنجره نیم قدی که سخاوتمندانه سمت چپ کلبه را پوشش داده بود و در کوچک چوبی رنگی که سمت راست کلبه بود، فضای آنجا را تکمیل می‌کرد.

 

مطالعه‌ی رمان تلالو ماه