سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نودهشتیا

صفحه خانگی پارسی یار درباره

رمان رمز جدایی نودهشتیا

نام رمان: رمز جدایی

نام نویسنده: مائده زارعی کاربر انجمن نودهشتادیا

ویراستار @Hamrazm

ناظر: @شیواقاسمی

ژانر: عاشقانه، معمایی راز آلود، کلکلی، 

هدف: زندگی جریاناتی است، از احساسات، از عشقی که جریان دارد، که به هر خانه ای که میلش بکشد سرزده به آن خانه می رود؛ ولی این مهمان ناخوانده خودش تنها نیست دردی شیرین همچو هیروئین به همراه خود دارد؛ ولی این عشق نیست که دائمی بودنش را انتخاب می کند بلکه ماییم که اورا برای مدتی حدود یا نامحدود او را عضوی از خانواده خود می کنیم.

خلاصه: جریان درباره عشق افرادی است که همراه راز هایی پیچیده به هم گره خورده است و زندگی را برای آنها همراه درد کرده است و باعث جدایی آنان از هم و معشوقشان شده است. آیا نیروی درد بیش از عشق است؟ آیا عشق پیروز میدان می شود؟ آیا انان دوباره به معشوقشان خواهند رسید؟پایان همراه درد و عشق،  تلخ است یا شیرین؟

مقدمه:

هوای دل ابری است 
دلش می خواهد ببارد 
دلش می خواهد بگرید 
غرورش جان می افکند برای زنده ماندن 
لبش آب می خواهد برای سخن گفتن 
دستانش تمنای آغوشی را می خواهند برای تکیه کردن 
قدم هایش ایستگاهی را می خواهند برای ایستادن
چشمانش گوی هایی را می خواهند برای غرق شدن 
گوش هایش آوازی را می خواهند برای شنیدن 
درد دارد.......
آری درد دارد؛ ولی هیچکدام از درد هایش نزد دل نگردد
دل دردی است نادرمان 
دردی است لاکردار
اوخ دل خدا داند که خداند تو را چه شد!
دل تنها ماهیچه ای نیست که خون را پمپاژ می کند. بخدا دل احساس می کند، می بیند،می شنود، می گرید و شاد می شود پس میازار دل را که دل بیچاره و رنجور و درمانده است.

 

بخشی از رمان:

((مانلیا))


با صدای زنگ و صدا زدن های مامان از خواب بیدار شدم ولی باز هم گیج خواب بودم و به همین دلیل نمی تونستم از جام تکون بخورم.

مامان: مانلیاااا؟!

با جیغ فرا بنفش مامان از خواب بیدار شدم و منم شروع کردم به جیغ کشیدن آخه خیلی ترسیده بودم مغزم فعالیت خود را شروع نکرده بود و من کاملا هنگ بودم.
مامانم چندباری صدام زد ولی بازم من جواب ندادم که شروع کرد به غرغر البته می دونستم خیلی دوسم داره ولی خدایی بعضی وقتا کفریش می کردم.
مامان: دختره خیره سر نفهم چرا جیغ می کشی؟ وای از دست تو من آخری سکته می کنم پاشو، پاشو دانشگات دیر شد نمی خوای که ترم جدید به دانشگاه دیر برسی؟

_چی؟ دانشگاه؟

مامان:اره دانشگات دیر شد چرا هنگ کردی؟

 

مطالعه‌ی رمان رمز جدایی